تک‌همسری، به معنای ایجاد یک رابطه بلندمدت با یک شریک واحد، موضوعی است که همیشه مورد توجه انسان‌شناسان، زیست‌شناسان و جامعه‌شناسان بوده است. برای درک چگونگی تکامل تک‌همسری در انسان‌ها، ضروری است که به ریشه‌های عمیق فرگشت که به میلیون‌ها سال قبل بازمی‌گردد، بپردازیم. این مقاله به منشأ حیات روی زمین، پیدایش پستانداران و سپس تکامل نخستی‌ها می‌پردازد که در نهایت به ساختارهای اجتماعی پیچیده و سیستم‌های جفت‌گیری در انسان‌های مدرن منجر شده است.

آغاز حیات و فرگشت اولیه

منشأ حیات روی زمین

آغاز حیات و فرگشت اولیه

حیات روی زمین بین ۳.۷ تا ۴.۲ میلیارد سال پیش (Ga) با ظهور موجودات تک‌سلولی ساده (پروکاریوت‌ها)، احتمالاً در محیط‌های هیدروترمال یا آب‌های کم‌عمق، آغاز شد. شواهد این ادعا در میکروفسیل‌ها و استروماتولیت‌ها در گرینلند و استرالیا یافت شده است. طی میلیاردها سال، این موجودات از طریق فرگشت به اشکال پیچیده‌تری از حیات دست یافتند که حدود ۱.۲ میلیارد سال پیش به ظهور موجودات چندسلولی منجر شد.

انفجار کامبرین و ظهور مهره‌داران

با وقوع انفجار کامبرین ۵۴۱ میلیون سال پیش (Ma)، تنوع زیستی به‌طرز چشمگیری افزایش یافت و انواع گوناگونی از موجودات زنده، از جمله پیش‌مهره‌داران مانند پیکایا (Pikaia)، ظهور کردند. این رویداد زمینه‌ساز فرگشت مهره‌داران واقعی، مانند ماهی‌مانندهای بدون آرواره، در دوره اوردویسین (۵۴۱ میلیون سال پیش) شد.

انقراض دسته‌جمعی و تسلط پستانداران

انقراض دسته‌جمعی کرتاسه-پالئوژن ۶۶ میلیون سال پیش حدود ٪۷۵ گونه‌ها، از جمله دایناسورهای غیرپرنده را نابود کرد. این رویداد به تسلط پستانداران در اکوسیستم‌های زمینی منجر شد. پستانداران با ویژگی‌های کلیدی مانند غدد شیری، خون‌گرم بودن و توسعه ساختارهای مغزی پیچیده متمایز شدند. این ویژگی‌ها نقش مهمی در تکامل رفتارهای اجتماعی از جمله سیستم‌های جفت‌گیری ایفا کردند.

میمون‌های انسان‌نما: نزدیک‌ترین خویشاوندان ما

حدود ۲۵ تا ۳۰ میلیون سال پیش، شاخه‌ای از نخستی‌ها از نیای مشترک با میمون‌های دنیای قدیم (Cercopithecoidea) جدا شد و به پیدایش گروهی به نام انسان‌سایان یا هومینیدها (Hominoidea) انجامید. این گروه شامل تمام میمون‌های بی‌دُم یا بزرگ‌جثه‌ (Great Apes) است، از جمله اورانگوتان‌ها، گوریل‌ها، شامپانزه‌ها و انسان‌ها. خانواده‌ی هومینیدها، که انسان امروزی یکی از اعضای آن است، زیرمجموعه‌ای از همین انسان‌سایان به شمار می‌رود. این انشعاب یکی از مراحل کلیدی در تاریخ فرگشتی نخستی‌ها بود که بعدها بستر فرگشت ویژگی‌های منحصربه‌فرد انسانی مانند راه‌رفتن روی دو پا، مغز بزرگ و توانایی‌های پیچیده‌ی شناختی را فراهم کرد.

شامپانزه‌ها و بونوبوها: خویشاوندان نزدیک

شامپانزه‌ها (Pan troglodytes) و بونوبوها (Pan paniscus) نزدیک‌ترین خویشاوندان زنده انسان به‌شمار می‌روند و حدود ۹۸.۷٪ از توالی DNA آن‌ها با ژنوم انسان مشترک است. بر اساس مطالعات ژنومی این دو گونه از سرده‌ی Pan حدود ۱.۸ تا ۲.۲ میلیون سال پیش، احتمالاً به‌دلیل شکل‌گیری رودخانه‌ی کنگو به‌عنوان یک مانع جغرافیایی، از یک نیای مشترک جدا شدند. این مانع طبیعی جریان ژنی میان جمعیت‌ها را متوقف کرد و مسیر فرگشتی جداگانه‌ای را برای هر یک از آن‌ها رقم زد، که در نهایت به شکل‌گیری دو گونه‌ی متمایز با الگوهای رفتاری و اجتماعی بسیار متفاوت انجامید.

شامپانزه‌ها و بونوبوها: خویشاوندان نزدیک

شامپانزه‌ها: جنگجویان و سیاستمداران باهوش

پرخاشگری و ائتلاف: نبرد برای قدرت

شامپانزه‌ها ساکنان شمال رودخانه کنگو، به دلیل کمبود منابع غذایی و رقابت با گوریل‌ها، رفتارهای پرخاشگرانه دارند. این گونه، با ۹۸.۷٪ شباهت ژنتیکی به انسان ساختار اجتماعی مردسالارانه دارد که در آن نرها برای قدرت و جفت‌گیری رقابت می‌کنند، نرها ائتلاف‌هایی، اغلب با برادرها یا خویشاوندان، تشکیل می‌دهند تا با رقبا مبارزه کنند و به مقام نر آلفا برسند، که بیشترین دسترسی به ماده‌ها را تضمین می‌کند. آن‌ها به‌صورت هماهنگ و بی‌صدا به قلمرو گروه‌های رقیب حمله می‌کنند، رفتاری که شبیه جنگ‌های ابتدایی انسانی است. شامپانزه‌ها ممکن است شامپانزه‌های رقیب یا فرزندان آن‌ها را بکشند تا قلمرو و منابع خود را حفظ کنند. محیط رقابتی شمال رودخانه کنگو، شامپانزه‌ها را به جنگجویانی گروهی تبدیل کرده است. آن‌ها از تاکتیک‌های غافلگیری استفاده می‌کنند و گروه‌هایشان را برای دفاع از منابع ارزشمند، مانند میوه‌ها، سازمان‌دهی می‌کنند. شامپانزه‌ها روابط دیگران را درک می‌کنند برای مثال، در درگیری‌ها به دوستان یا خویشاوندان دشمن حمله می‌کنند تا انتقام غیرمستقیم بگیرند. آزمایش‌های رفتاری نشان داده‌اند که اگر شامپانزه‌ای هم‌گروهی را نوازش کند در نزاع‌ها حمایت بیشتری دریافت می‌کند. این رفتارها هوش اجتماعی بالای شامپانزه‌ها را نشان می‌دهند، که برای بقا هم همکاری می‌کنند و هم رقابت.

فریب، اتحاد و میانجی‌گری: دیپلماسی در دنیای شامپانزه‌

شامپانزه‌ها نه‌تنها از نظر فیزیکی پرخاشگر هستند، بلکه توانایی‌های پیچیده‌ای در فریب، پیش‌بینی رفتار دیگران و پیگیری اهداف بلندمدت از خود نشان می‌دهند، ویژگی‌هایی که پیش‌تر تنها به انسان نسبت داده می‌شد. مطالعات میدانی نشان داده‌اند که این نخستی‌ها قادر به دستکاری آگاهانه اطلاعات اجتماعی هستند و در روابط گروهی خود از تاکتیک‌های سیاسی استفاده می‌کنند. در موقعیت‌های تنش‌آمیز میان دو نر پرقدرت، ماده‌ای بالغ گاهی نقش میانجی ایفا می‌کند، رفتاری که حاکی از درک روابط درون‌گروهی و تلاش برای حفظ انسجام اجتماعی است. همچنین، روابط دوستانه بلندمدت بین نرها و ماده‌ها، بدون الزام به جفت‌گیری، بخش مهمی از زندگی اجتماعی شامپانزه‌ها را تشکیل می‌دهد. نرهایی که چنین روابطی ایجاد می‌کنند، اغلب نقش حمایتی از ماده و فرزندان او ایفا می‌کنند (even if they are not the biological fathers) این رفتارها نوعی سرمایه‌گذاری اجتماعی هستند که می‌توانند شانس جفت‌گیری آینده را افزایش دهند. از سوی دیگر، شامپانزه‌ها در موقعیت‌های اجتماعی ظریف به روابط دیگران حساس‌اند. برای نمونه، اگر کودکی فریاد بزند، ماده‌ها ابتدا به مادر او نگاه می‌کنند، رفتاری که بیانگر شناخت دقیق پیوندهای اجتماعی در گروه است. چنین ظرفیت‌هایی در شناخت اجتماعی، شامپانزه‌ها را به بازیگران سیاسی دنیای حیوانات تبدیل کرده است.

ساختار اجتماعی و سیستم‌های جفت‌گیری شامپانزه‌ها

شامپانزه‌ها در جوامع بزرگ چندنری-چندماده‌ای با ساختار اجتماعی انشقاقی- ائتلافی (fission-fusion) زندگی می‌کنند. نرها برای دسترسی به ماده‌ها رقابت شدیدی دارند و سلسله‌مراتب سلطه در موفقیت تولیدمثلی نقش مهمی ایفا می‌کند. تعاملات جنسی در شامپانزه‌ها اغلب تحت سلطه نرهای رده‌بالا انجام می‌شود و گاه با پرخاشگری و اجبار همراه است. با این حال، ماده‌ها نیز نقش فعالی دارند و معمولاً با چندین نر جفت‌گیری می‌کنند. این چندجفت‌گیری منجر به ابهام در نسبت پدری می‌شود که در نتیجه آن، احتمال کشته شدن نوزادان توسط نرهای جدید کاهش می‌یابد—استراتژی‌ای که در زیست‌شناسی فرگشتی به‌عنوان «ابهام پدری» (paternity confusion) شناخته می‌شود.

بونوبوها و گیبون‌ها: صلح و عشق در طبیعت

بونوبوها: نخستی‌های صلح‌طلب

بونوبوها، که در جنوب رودخانه‌ی کنگو در جمهوری دموکراتیک کنگو زندگی می‌کنند، در زیستگاهی نسبتاً غنی از منابع طبیعی به‌سر می‌برند؛ شرایطی که احتمالاً در شکل‌گیری رفتارهای اجتماعی منحصربه‌فرد آن‌ها نقش داشته است. برخلاف شامپانزه‌ها، بونوبوها الگوی رفتاری صلح‌جویانه‌تری دارند و به‌ویژه با ساختاری زن‌محور شناخته می‌شوند. در این گونه، رفتارهای جنسی نقشی چندگانه دارند و نه‌تنها با هدف تولیدمثل، بلکه برای حل تعارضات، تقویت پیوندهای اجتماعی و حتی کسب لذت مورد استفاده قرار می‌گیرند. در شرایط تنش، بونوبوها به‌جای افزایش سطح تستوسترون—که در شامپانزه‌ها با رفتار پرخاشگرانه همراه است—سطح کورتیزولشان بالا می‌رود و اغلب از طریق تعاملات جنسی (از جمله جفت‌گیری‌های رو‌در‌رو یا هم‌جنس‌گرایانه) تنش را کاهش می‌دهند. برخلاف بسیاری از نخستی‌ها، جفت‌گیری در بونوبوها محدود به دوره‌ی فحلی (estrus) نیست، بلکه در تمام طول سال رخ می‌دهد؛ امری که به شهرت آن‌ها به‌عنوان «نخستی‌های صلح‌طلب» انجامیده است. برای نمونه، در مواجهه با رقابت بر سر منابع غذایی، دو بونوبو ممکن است به‌جای درگیری، از رفتار جنسی به‌عنوان روشی برای حل اختلاف بهره بگیرند. این استراتژی تا حدی به رفتارهای آرام‌بخش شامپانزه‌ها مانند نوازش شباهت دارد، اما در بونوبوها پیچیده‌تر و نظام‌مندتر است. ساختار اجتماعی زن‌محور و شبکه‌های حمایتی قوی بین ماده‌ها نیز نقش مهمی در کاهش تعارض و حفظ انسجام گروه ایفا می‌کند. از این منظر، بونوبوها می‌توانند الگویی جالب برای بررسی ریشه‌های فرگشتی همکاری، همدلی و پیوندهای عاطفی در انسان باشند.

ساختار اجتماعی و سیستم‌های جفت‌گیری بونوبوها

بونوبوها جامعه‌ای برابرتر و صلح‌آمیزتر دارند. ماده‌ها جنس غالب هستند و از طریق نوازش و رفتارهای اجتماعی جنسی روابط قوی‌ای برقرار می‌کنند. بونوبوها از رابطه جنسی به‌عنوان ابزاری برای ایجاد پیوند اجتماعی، حل تعارض و کاهش استرس استفاده می‌کنند، که به سیستم جفت‌گیری بسیار آزاد و بدون محدودیت منجر می‌شود. برخلاف شامپانزه‌ها، جوامع بونوبو کمتر سلسله‌مراتبی هستند و خشونت به ندرت مشاهده می‌شود. این تفاوت در ساختارهای اجتماعی بین شامپانزه‌ها و بونوبوها نشان‌دهنده تأثیر عوامل محیطی بر تکامل سیستم‌های جفت‌گیری است.

گیبون‌ها: تک‌همسری و آوازهای عاشقانه

گیبون‌ها (خانواده‌ی Hylobatidae)، ساکنان جنگل‌های بارانی جنوب‌شرق آسیا، با حدود ٪۹۶ شباهت ژنتیکی به انسان، از معدود نخستی‌هایی هستند که ساختار اجتماعی عمدتاً تک‌همسرانه (monogamous) دارند. اغلب گونه‌های گیبون در قالب جفت‌هایی پایدار زندگی می‌کنند که ممکن است سال‌ها یا حتی یک عمر با یکدیگر باقی بمانند، اگرچه مطالعات اخیر نشان داده‌اند که این پیوندها در برخی موارد می‌توانند انعطاف‌پذیر یا ناپایدار باشند. یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد گیبون‌ها آوازهای دوئت (duet songs) است که میان اعضای یک جفت ردوبدل می‌شود. این آوازها، که در برخی گونه‌ها به‌طور منظم و هماهنگ اجرا می‌شوند، کارکردهایی چون دفاع از قلمرو، جلب توجه جفت‌های بالقوه، و تقویت پیوند اجتماعی دارند. صدای گیبون‌ها می‌تواند تا چند کیلومتر شنیده شود و همین کارکرد آکوستیکی نقش مؤثری در اجتناب از درگیری‌های مستقیم ایفا می‌کند. فرزندان گیبون‌ها معمولاً پس از رسیدن به بلوغ قلمرو والدین را ترک می‌کنند تا از رقابت درون‌گروهی جلوگیری شود. گیبون‌های جوان گاهی در مرزهای قلمرو آواز می‌خوانند تا جفت احتمالی بیابند، رفتاری که جنبه‌هایی از «نمایش صوتی» برای جفت‌یابی دارد. در مقایسه با نخستی‌هایی مانند شامپانزه‌ها که برای دفاع از قلمرو از رفتارهای پرخاشگرانه استفاده می‌کنند، گیبون‌ها بیشتر به راهبردهای صوتی و علامت‌دهی دوربرد متکی هستند—رویکردی که می‌توان آن را نمونه‌ای از هوش اجتماعی غیربرخوردی دانست. اگر به بررسی ریشه‌های زیستی وفاداری، مشارکت و ارتباط‌های پایدار در حیوانات علاقه‌مندید، گیبون‌ها مدلی ارزشمند برای مطالعه تعامل‌های جفتی و شکل‌گیری پیوندهای عاطفی بلندمدت به شمار می‌آیند.

ریشه‌های فرگشتی تک‌همسری در انسان

تکامل فرگشتی سیستم‌های جفت‌گیری در انسان: از اجداد نخستی تا تنوع رفتاری مدرن

انسان (Homo sapiens) به‌عنوان عضوی از خانواده‌ی هومینیدها، حدود ۶ تا ۸ میلیون سال پیش از نیای مشترک با شامپانزه‌ها و بونوبوها جدا شد. شواهد فسیلی، از جمله گونه‌هایی مانند Sahelanthropus tchadensis، از این انشعاب فرگشتی پشتیبانی می‌کنند. انسان‌ها شماری از ویژگی‌های اجدادی مشترک با دیگر نخستی‌های انسان‌سای دارند، از جمله هوش اجتماعی بالا، ساختارهای گروهی پیچیده، و ظرفیت برای همکاری و رقابت درون‌گروهی. با وجود این پیوندهای فرگشتی، سیستم‌های جفت‌گیری در انسان‌ها به شیوه‌هایی منحصربه‌فرد و چندگانه تحول یافته‌اند، که تحت تأثیر مجموعه‌ای از عوامل زیستی، بوم‌شناختی، اجتماعی و نهایتاً فرهنگی قرار گرفته‌اند. بررسی‌های مردم‌نگارانه و زیست‌فرگشتی نشان می‌دهد که جوامع انسانی اولیه ممکن است الگوهای متنوعی از جفت‌گیری را تجربه کرده باشند، از جمله چندهمسری نری (polygyny)، چندهمسری ماده (polyandry)، و روابط جنسی آزاد یا بدون ساختار زوجی پایدار (promiscuity). درک فرگشت این نظام‌های جفت‌گیری نیازمند بررسی تعامل بین فشارهای زیست‌محیطی، انتخاب طبیعی و جنسی، و پویایی‌های اجتماعی گروه‌های انسانی در طول تاریخ تکامل ماست.

گذار به تک‌همسری در انسان

گذار به تک‌همسری (monogamy) در جوامع انسانی نتیجه‌ی تعامل پیچیده‌ای از عوامل زیستی، بوم‌شناختی و اجتماعی بود که در طول فرگشت انسان عمل کردند. سه عامل کلیدی در شکل‌گیری و تثبیت این الگوی جفت‌گیری نقش اساسی ایفا کردند:
۱. سرمایه‌گذاری والدینی: فرزندان انسان نسبت به سایر نخستی‌ها دوره‌ی رشد طولانی‌تری دارند و نیازمند مراقبت، تغذیه و آموزش گسترده‌ای هستند تا به استقلال و بلوغ برسند. در چنین شرایطی، پیوندهای پایدار بین زن و مرد می‌توانند احتمال مشارکت فعال‌تر پدر در مراقبت از فرزند را افزایش دهند، و از این طریق، شانس بقاء و موفقیت فرزندان را در محیط‌های رقابتی بیشتر کنند. این مزیت تطبیقی، انتخاب طبیعی را به‌سوی شکل‌گیری و حفظ روابط تک‌همسرانه سوق داده است.
۲. توزیع منابع و استقرار جوامع کشاورزی: حدود ۱۰٬۰۰۰ سال پیش، با آغاز کشاورزی و استقرارهای دائمی، توزیع منابع پایدارتر و قابل پیش‌بینی‌تر شد. در این بافت بوم‌شناختی جدید، پیوندهای زوجی بلندمدت سازوکاری مؤثر برای اشتراک و مدیریت منابع از طریق همکاری میان زن و مرد فراهم کردند. تک‌همسری در چنین نظام‌هایی به عنوان ساختاری نهادی برای انتقال دارایی، مشروعیت فرزندان، و ثبات خانوادگی اهمیت یافت.
۳. تقویت انسجام اجتماعی: در جوامع متراکم‌تر و سازمان‌یافته‌تر، تک‌همسری نقش مهمی در کاهش رقابت میان مردان برای جفت‌یابی و کاهش تعارضات درون‌گروهی ایفا کرد. با تخصیص نسبتاً برابر فرصت‌های جفت‌یابی، پیوندهای زوجی انحصاری به کاهش نابرابری جنسی و تقویت انسجام و همکاری گروهی کمک کردند. این انسجام اجتماعی می‌توانست مزیتی بقاءآور برای گروه‌هایی باشد که با چالش‌های بیرونی مانند رقابت با گروه‌های دیگر یا تغییرات زیست‌محیطی مواجه بودند.

هورمون‌هایی مانند اکسی‌توسین و وازوپرسین در تقویت پیوندهای زوجی نقش کلیدی داشتند، مشابه آنچه در نخستی‌های تک‌همسر مانند گیبون‌ها دیده می‌شود. انتخاب همسر در انسان‌ها تحت تأثیر سیگنال‌های زیستی مانند تقارن چهره و سلامت جسمانی بود، که نشان‌دهنده کیفیت ژنتیکی هستند. برخلاف شامپانزه‌ها، که رقابت فیزیکی بر جفت‌گیری غالب است، انسان‌ها از استراتژی‌های غیرفیزیکی مانند هدیه‌دادن و نمایش مهارت برای جلب همسر استفاده کردند. در جوامع مدرن، عوامل فرهنگی مانند ارزش‌های مشترک بر انتخاب همسر تأثیر می‌گذارند، اما ریشه‌های زیستی همچنان مشهودند. برای مثال، جوامع ماتریلینهال (matrilineal societies) مانند موسو در چین، نقش زنان در انتخاب همسر را برجسته می‌کنند. این پیچیدگی نشان‌دهنده تکامل منحصربه‌فرد انسان در تلفیق زیست‌شناسی و فرهنگ است.

تاریخچه ازدواج، تک‌همسری و چندهمسری

از همکاری برای بقا تا تک‌همسری: ریشه‌های فرگشتی پیوندهای انسانی

اجداد انسان‌ها (Homo sapiens) حدود ۶-۸ میلیون سال پیش از شامپانزه‌ها و بونوبوها جدا شدند و با خروج از جنگل‌های آفریقا، با چالش‌هایی مانند تغییرات اقلیمی و کمبود منابع مواجه شدند. راست‌قامتی و کوچک‌تر شدن لگن مادر زایمان را خطرناک کرد و نیاز به مراقبت طولانی از فرزندان را افزایش داد. مشابه دوستی‌های نر-ماده در شامپانزه‌ها، همکاری بین زن و مرد در انسان‌ها برای بقای فرزندان ضروری شد. این فشارها به تک‌همسری در برخی گروه‌ها منجر شد، و برخلاف شامپانزه‌ها که جفت‌گیری‌شان به دوره استروس محدود است، انسان‌ها در تمام سال پذیرای جفت‌گیری شدند. این همکاری پیوندهای عاطفی عمیقی ایجاد کرد، مشابه روابط دوستانه شامپانزه‌ها که فراتر از تولیدمثل بود. مردان با مراقبت از مادر و کودک شانس بقای فرزندان را افزایش دادند، رفتاری که شباهتی به نقش سرپرستی نرهای شامپانزه در دوستی‌هایشان دارد. این ویژگی، که با صلح‌طلبی بونوبوها و تک‌همسری گیبون‌ها قابل‌مقایسه است، نشان می‌دهد چگونه فشارهای محیطی روابط را از رقابت به تعهد سوق دادند. اگر به ریشه‌های خانواده و عشق در انسان علاقه‌مندید، این تکامل نمونه‌ای خیره‌کننده از پیوند زیست‌شناسی و محیط است.

تنوع روابط انسانی و نقش هوش اجتماعی: از سیاست تا دلبستگی عاطفی

مشابه سایر نخستی‌های اجتماعی نظیر شامپانزه‌ها و بونوبوها، انسان‌ها نیز توانایی درک روابط اجتماعی دیگران، پیش‌بینی رفتار رقبا، و استفاده از راهبردهای شناختی مانند میانجی‌گری، فریب، یا ائتلاف‌سازی برای مدیریت تعارضات را دارند. این قابلیت‌ها که زیرمجموعه‌ای از “هوش اجتماعی” محسوب می‌شوند، به انسان‌ها اجازه داده‌اند تا روابطی پیچیده، بلندمدت، و اغلب همراه با تعهد عاطفی شکل دهند. در این زمینه، تکامل رفتار جنسی فراتر از تولیدمثل عمل کرده و به ابزار مهمی برای ایجاد پیوندهای اجتماعی و عاطفی تبدیل شده است. وجود لذت جنسی و ارگاسم در هر دو جنس، که در سایر نخستی‌های باهوش نیز تا حدودی مشاهده می‌شود (مانند بونوبوها)، در انسان‌ها با تقویت پیوندهای زوجی، افزایش همکاری، و ثبات گروهی در ارتباط بوده است. برخلاف شامپانزه‌ها که فعالیت جنسی بیشتر تابع چرخه استروس ماده‌ها و هدف اصلی آن تولیدمثل است، در انسان‌ها فعالیت جنسی در تمام طول سال رخ می‌دهد و با لذت، نزدیکی روانی و تقویت تعهد همراه است. این دگرگونی در کارکرد جنسی را می‌توان بخشی از فرگشت سیستم‌های اجتماعی پیچیده‌تر و مبتنی بر مشارکت و تعامل دانست. برای خوانندگانی که به ریشه‌های زیستی عشق، سیاست و روابط انسانی علاقه‌مندند، مطالعه‌ی فرگشت هوش اجتماعی در نخستی‌ها—از فریب‌کاری‌های تاکتیکی در شامپانزه‌ها تا آوازهای هماهنگ گیبون‌ها—چارچوبی تطبیقی برای فهم رفتارهای اجتماعی انسان امروز فراهم می‌آورد.

References (منابع):

1) https://www.bonobos.org/post/bonoboschimpsandthecongoriver

2) https://www.biographic.com/the-great-divide/

3) Cheney, D. L., Seyfarth, R. M., & Smuts, B. B. (1986). Social relationships and social cognition in nonhuman primates. Science, 234(4782), 1361–1366. https://doi.org/10.1126/science.3538419

4) Chapais, B. (2013). Monogamy, strongly bonded groups, and the evolution of human social structure. Evolutionary Anthropology: Issues, News, and Reviews, 22(2), 52–65. https://doi.org/10.1002/evan.21345

راوی: برایان بختیاری
متن به قلم: پروانه اله‌دینی

تعداد بازدید امروز: 1تعداد بازدید کل: 28