چرا گاهی زنان بین جذابیت ظاهری و حمایت مالی در انتخاب شریک زندگی مردد میشوند؟ آیا میتوان هم شریکی با ویژگیهای ژنتیکی عالی و هم فردی متعهد به آینده فرزندان یافت؟ «فرضیه جفتگیری دوگانه» در روانشناسی فرگشتی نشان میدهد که زنان ممکن است دو مسیر متفاوت را در پیش گیرند: یکی برای یافتن ژنهای قوی و دیگری برای تأمین امنیت و منابع. تکهمسری مادامالعمر، الگوی اصلی جفتیابی در انسانها نیست. انتخاب طبیعی، روانشناسی پیچیدهای را در انسانها شکل داده است که افراد را قادر میسازد در شرایط خاص، شریک فعلی خود را کنار بگذارند و شریک جدیدی پیدا کنند. این فرایند، زمانی رخ میدهد که تغییر شریک از نظر فرگشتی سودمند باشد.

فرضیه جفتگیری دوگانه (Dual-Mating Hypothesis)
فرضیه جفتگیری دوگانه طبق دیدگاه روانشناسی فرگشتی فرضیهای است که بیان میکند زنان در انتخاب شریک عاطفی و شریک ژنتیکی ممکن است راهبردهای متفاوتی داشته باشند. یک راهبرد کوتاهمدت که مردانی را در اولویت قرار میدهد که از نظر فیزیکی جذابتر هستند و بنابراین دارای «ژنهای خوب» محسوب میشوند. یک راهبرد بلندمدت که مردانی را در اولویت قرار میدهد که احتمال بیشتری دارد منابع خود را در فرزندان آینده سرمایهگذاری کنند. این راهبردها اغلب با یکدیگر در تضاد هستند، زیرا شریکی که دارای باکیفیتترین ژنهاست معمولاً همان فردی نیست که بیشترین احتمال را برای سرمایهگذاری منابع در فرزندان آینده دارد. بر اساس فرضیه دوگانگی در انتخاب جفت، پژوهشگران نشان دادهاند که زنان در مواجهه با این دوگانگی، راهبردهای خود را تنظیم میکنند، یعنی اینکه در چه شرایطی احتمال دارد اولویت را به شایستگی ژنتیکی بدهند و در چه شرایطی تأمین منابع از سوی شریک زندگی را مهمتر بدانند.
نظریه سرمایهگذاری والدین (Parental investment theory)
نظریه سرمایهگذاری والدین (Trivers, 1972) نشان میدهد که مردان و زنان در انتخاب شریک زندگی نگرانیهای متفاوتی دارند. بر اساس اصول سرمایهگذاری والدین، تفاوتهای اساسی بین مردان و زنان در رفتار جفتگیری وجود دارد که عمدتاً ناشی از میزان متفاوت سرمایهگذاری والدین در فرزندان است. بهویژه در انسانها، سرمایهگذاری اولیه زنان در فرزندآوری بسیار بیشتر از سرمایهگذاری اولیه مردان است، که این امر به نحوه تولیدمثل آنها مربوط میشود. بارداری انسان در بدن زن رخ میدهد و او معمولاً در هر ماه تنها یک تخمک آزاد میکند، آن هم برای یک دوره محدود از زندگیاش. در نتیجه، انتخاب یک شریک نامناسب برای زنان پرهزینهتر است، زیرا ۹ ماه بارداری میتواند فرصتی از دسترفته برای یافتن شریکی بهتر باشد. در مقابل، مردان میلیاردها سلول اسپرم دارند که در طول زندگیشان بارور باقی میماند و نیازی به بارداری ندارند. از دیدگاه فرگشتی، مردان در مقایسه با زنان عواقب کمتری را از انتخاب نادرست شریک زندگی متحمل میشوند. یکی از پیامدهای این واقعیت آن است که زنان تمایل بیشتری به اتخاذ راهبردهای جفتگیری بلندمدت دارند، در حالی که مردان بیشتر به راهبردهای جفتگیری کوتاهمدت گرایش دارند. زنان باید در انتخاب شریک زندگی سختگیرتر باشند و تمایل بیشتری به انتخاب مردانی داشته باشند که احتمال بیشتری دارد از فرزندانشان حمایت کنند، حتی اگر به بهای چشمپوشی از شایستگی ژنتیکی باشد. در مقابل، مردان نسبت به زنان سختگیری کمتری در انتخاب شریک زندگی، بهویژه در روابط کوتاهمدت، نشان میدهند و میتوانند عمدتاً بر شایستگی ژنتیکی تمرکز کنند، بدون اینکه نگران پیامدهای سرمایهگذاری بلندمدت باشند.

رفتارهای محافظت از شریک و عدم قطعیت پدری
از دیدگاه فرگشتی، مردان باید بهطور طبیعی انگیزه داشته باشند تا عدم قطعیت پدری فرزندان خود را تا حد امکان کاهش دهند، به این معنا که مردان نسبت به تغییرات رفتاری زنان در دوران تخمکگذاری و تهدید خیانت جنسی بسیار حساس خواهند بود بنابراین در این دوره، رفتارهای محافظت از شریک زندگی (mate-guarding) از خود نشان میدهند. با این وجود، اگرچه فشارهای بیرونی ممکن است مانع از اجرای این راهبرد توسط زنان شود، اما همچنان این امکان وجود دارد که زنان، بسته به نشانههای محیطی مناسب، در برخی شرایط، ترجیح کوتاهمدتی برای ژنهای خوب نشان دهند.
چرا مردانی که بهترین ژنها را دارند، معمولاً همان مردانی نیستند که بیشترین احتمال را برای سرمایهگذاری در فرزندان دارند؟ احتمالاً به دلیل ارزش بالای آنها بهعنوان شرکای کوتاهمدت، مردان از نظر فیزیکی جذابتر (یعنی مردانی که نشانههای ژنهای خوب را دارند) در طول زندگی خود شرکای جنسی بیشتری دارند و بیشتر درگیر روابط غیرتکهمسری میشوند. بااینحال، این تمرکز بر تلاش برای جفتیابی به این معناست که آنها ممکن است زمان و انرژی کافی برای سرمایهگذاری در فرزندپروری نداشته باشند. از سوی دیگر، مردانی که از نظر فیزیکی جذابیت کمتری دارند، فرصتهای کمتری برای جفتیابی دارند و در نتیجه، ممکن است همان زمان و انرژی را به فرزندپروری اختصاص دهند، که این امر ارزش آنها را بهعنوان شرکای بلندمدت افزایش میدهد. علاوه بر این، مردانی که از نظر ظاهری کمتر جذاب هستند، ممکن است تمایل بیشتری به سرمایهگذاری در ساختن جایگاه اجتماعی و یا ثروت داشته باشند تا توانایی خود را برای تأمین منابع فرزندان نشان دهند.
قانعکنندهترین شواهد برای فرضیه جفتیابی دوگانه از تحقیقات مربوط به تغییرات رفتاری در دوره تخمکگذاری (ovulatory shift) به دست آمده است. این پدیده نشان میدهد که زنان در دوران تخمکگذاری، که اوج باروری آنها محسوب میشود، جذب بیشتری به سمت مردانی دارند که نشانههایی از «ژنهای خوب» (مانند جذابیت فیزیکی بالا) از خود نشان میدهند. علاوه بر این، مطالعات نشان دادهاند که زنان در دوران دوران تخمکگذاری و اوج باروری، بیشتر رفتارهایی را انجام میدهند که احتمال جذب یک شریک کوتاهمدت با ژنهای خوب را افزایش میدهد. برای مثال علاقه بیشتری به شرکت در رویدادهایی دارند که احتمال حضور مردان در آنها بیشتر است، بیشتر لباسهای تحریکآمیز و جذاب میپوشند. در حضور مردان در دسترس، رفتارهای flirtatious (عشوهگرانه) بیشتری از خود نشان میدهند، حتی اگر در یک رابطه عاشقانه باشند، احتمال بیشتری دارد که به خیانت فکر کنند.

چالشهای مطرحشده علیه فرضیه جفتیابی دوگانه
فرضیه جفتیابی دوگانه با چالشهای قابلتوجهی روبهرو بوده است. برای مثال، باس و شکلفورد (۲۰۰۸) اشاره کردهاند که فریب شریک بلندمدت (cuckoldry) – که بر اساس فرضیه جفتیابی دوگانه بهعنوان یک راهبرد ایدهآل در انتخاب جفت در نظر گرفته میشود – در واقع پدیدهای نسبتاً نادر است. بر این اساس، آنها استدلال میکنند که چارچوب جفتیابی دوگانه اساساً معیوب است و احتمالاً زنان در طول تکامل بهگونهای سازگار شدهاند که بتوانند بهترین ترکیب از ارزشهای جفتیابی کوتاهمدت و بلندمدت را در یک شریک واحد پیدا کنند، بهجای اینکه برای به حداکثر رساندن هر بُعد، دو شریک مجزا انتخاب کنند. اگرچه پژوهشگرانِ طرفدار فرضیه جفتیابی دوگانه نیز اذعان دارند که فریب شریک بلندمدت در عمل راهبرد دشواری است، ولی آنها معتقدند که این راهبرد برای بیشتر زنان آنقدر غیرعملی است که اساساً نمیتوان آن را یک استراتژی ایدهآل در نظر گرفت.
بر این اساس، اگر جفتیابی خارج از رابطه (extra-pair mating) واقعاً رخ دهد، احتمالاً بهتر است آن را از منظر فرضیه تعویض همسر (mate-switching hypothesis) تبیین کرد. بر اساس این فرضیه، زنان در حال بررسی این امکان هستند که آیا میتوانند یک شریک جدید با ارزش جفتیابی کلی بالاتر بیابند، نه اینکه بخواهند همزمان دو رابطه را حفظ کنند. علاوه بر این، اگرچه قویترین شواهد حمایتکننده از فرضیه جفتیابی دوگانه از تحقیقات مربوط به تغییرات رفتاری در دوره تخمکگذاری (ovulatory shift) به دست آمده است، اما محققان درباره استحکام این تأثیرات اختلاف نظر دارند. بااینحال، مجموعه تحقیقات انجامشده درباره تغییرات رفتاری در دوره تخمکگذاری بهطور کلی نشان میدهد که روایت سنتی “زنان سرمایهگذاری شریک را بر ژنهای خوب ترجیح میدهند “ممکن است بیش از حد سادهانگارانه باشد.
عدم قطعیت پدری و تعارض میان پدر و فرزند
در زیستشناسی فرگشتی، عدم قطعیت پدری (Paternity Uncertainty) به این واقعیت اشاره دارد که یک مرد هرگز نمیتواند با اطمینان کامل بداند که فرزندی که همسرش به دنیا آورده، فرزند بیولوژیکی خودش است. در مقابل، مادر همیشه از رابطهی ژنتیکی خود با فرزندش مطمئن است (قطعیت مادری). این عدم قطعیت میتواند باعث تعارض میان پدر و فرزند شود، زیرا پدر ممکن است در سرمایهگذاری روی فرزندی که از نظر ژنتیکی به او تعلق ندارد، تردید داشته باشد. در نتیجه، برخی رفتارهای فرگشتی مانند نظارت بیشتر بر رفتار همسر، تمایل به کنترل روابط خانوادگی، یا حتی بیتفاوتی نسبت به فرزند میتواند در برخی جوامع مشاهده شود. این مفهوم در روانشناسی فرگشتی و زیستشناسی رفتاری برای توضیح برخی از اختلافات خانوادگی و الگوهای رفتاری میان پدر و فرزند استفاده میشود.
تریورز (Trivers) در سال ۱۹۷۲ اولین کسی بود که این نظریه را مطرح کرد که مردان، به دلیل عدم قطعیت پدری، نسبت به زنان سرمایهگذاری کمتری بر فرزندان انجام میدهند. تحقیقات نشان داده است که پدربزرگ و مادربزرگ مادری (که از نظر ژنتیکی به نوههایشان اطمینان دارند)، سرمایهگذاری عاطفی و مالی بیشتری در نوههای خود انجام میدهند نسبت به پدربزرگ و مادربزرگ پدری (که از نظر ژنتیکی نسبت به نوههایشان اطمینان ندارند. همچنین، این الگو در میان خالهها و داییها نیز دیده شده است، به طوری که آنها نسبت به عموها و عمهها سرمایهگذاری بیشتری بر فرزندان خواهر خود انجام میدهند.
شباهت ظاهری و سرمایهگذاری پدر
تحقیقات نشان دادهاند که مردان به شباهتهای ظاهری بین خود و فرزند حساس هستند. هرچه یک کودک از نظر فیزیکی شبیهتر به پدر خود باشد، احتمال اینکه پدر بر روی او سرمایهگذاری کند، بیشتر است. تحقیقات نشان دادهاند که هرچه شباهت فیزیکی بین پدر و فرزند کمتر باشد، احتمال بروز خشونت خانگی افزایش مییابد.
ترک یک رابطه و ورود به رابطهای دیگر، که به آن جفتیابی متوالی (serial monogamy) گفته میشود، در بسیاری از فرهنگها بهطور گسترده مشاهده شده است. عوامل مختلفی میتوانند منجر به تغییر شریک شوند از جمله هزینههای غیرمنتظرهای که شریک زندگی تحمیل میکند، که در انتخاب اولیه شریک مشخص نبودند، تغییر در ارزش جفتیابی یکی از طرفین که منجر به اختلافی میشود که پیشتر وجود نداشت، ظاهر شدن یک شریک بالقوه جدید و جذابتر که بهاندازهای ارزش افزوده دارد که بتواند هزینههای جدایی را جبران کند.
فرضیه تغییر شریک زندگی (The Mate Switching Hypothesis) بیان میکند که این شرایط در طول تاریخ فرگشتی بشر منجر به شکلگیری سازوکارهایی شدهاند که افراد را قادر میسازند فرصتهای تغییر شریک را پیشبینی و ارزیابی کنند، استراتژیهای خروج از رابطه را اجرا کنند و چالشهای پس از جدایی را مدیریت نمایند. فرضیه تغییر شریک زندگی، توسط سازوکارهای روانشناختی فرگشتی پشتیبانی میشود. این سازوکارها طراحی شدهاند تا افراد را قادر سازند شریکهای پرهزینه را شناسایی کرده و آنها را رها کنند تا با شرکای سودمندتری جایگزین نمایند. این فرضیه هم برای زنان و هم برای مردان کاربرد دارد. مهمترین منفعتی که مردان از روابط کوتاهمدت (مانند روابط خارج از ازدواج، ارتباطات کمتعهد و رابطههای یکشبه) به دست میآورند، افزایش مستقیم موفقیت تولیدمثلی از طریق دسترسی به زنان بارور است. اکثر مردان، لذت جنسی را دلیل اصلی خیانت خود بیان میکنند. تنها اقلیتی از مردان در روابط خارج از ازدواج خود عاشق شریک جدیدشان میشوند یا به لحاظ عاطفی درگیر او میگردند. اما دلیل زنان برای ورود به روابط کوتاهمدت یا خیانت کمتر مشخص است. یکی از کارکردهای احتمالی برای این رفتار در زنان، تغییر شریک زندگی است. فرضیه تغییر شریک زندگی میتواند نسبت به فرضیه “ژنهای خوب” توضیح جامعتری برای انگیزه زنان در روابط خارج از ازدواج ارائه دهد. بر اساس فرضیه “ژنهای خوب”، زنان وارد این روابط میشوند تا ژنهای برتر را از شریک جنسی جدید دریافت کنند، در حالی که همچنان سرمایهگذاری و حمایت را از شریک اصلی خود حفظ میکنند. با این حال، ما پیشنهاد میکنیم که تغییر شریک زندگی میتواند دلیل اصلی و رایجتر این رفتارها باشد.
Reference (منبع):
راوی: برایان بختیاری
متن به قلم: پروانه الهدینی